عشق
نمیدانم چگونه تعریف می شود اما،خوب حس می شود.
وقتی از راه با همه خستگی میرسی و مادر با یک نگاه هر چه برایت از صبح اتفاق افتاده از چهره ات می فهمد.
وقتی نجمه چای میریزد و آنقدر داد و بیداد میکند که همه بیایند دور سینی چای.
وقتی امیر حسین می گوید ،درست است که زیاد به تو تلفن نمی زنم اما خیلی به تو فکر میکنم
وقتی ماجده ی دوست داشتنی چنان در آغوش میگرد تو را که آرام می شوی.
و
وقتی پدر …پدر صبوری می کند .گاهی فقط نگاهت می کند و نگاهش هزاران حرف دارد.چهره اش کمی قرمز می شود و باز چیزی نمی گوید.
عشق همیشه هست.
همه جا هست
دیشب دوباره کسی گفت ؛عاشق شو
مثل چند روز پیش که باز تذکر شنیدم که اگر عاشق شوی تمام نمی شوی.
باید خودم را بگردم و بالا و پایین کنم و عاشق شوم.
اگر عاشق شدم ،غیر را حاجتی نخواهد بود
و
دل فقط جای یک نفر خواهد شد.
الله.
این ایام را چله ی ذکر یا فتاح گرفتم…تا سینه ام گشاده شود و جا برای محبوب باز شود
و
خلاصه گِل،دل شود امید به خدا.
#ذیقعده
#بهار_چله_نشینی
#عشق
#طلبگی
#خانواده_دوست_داشتنی
#چای
#یا_فتاح
#امید
#توبه