آرمان های رُبی
بسم الله الرحمن الرحیم
آرمان های رُبی
امروز در حالی از حوزه اومدم بیرون که یه دستم رب خونگی پنج کیلویی بود و یه دستم پیاز خشک و شیوید .
به محبوبه که اون طرف خیابون منتظرم بود که بریم و کار رنگ خونه ما رو تموم کنیم گفتم…
این بود آرمان های من؟…??
آرمان های کسی که میخواد دنیا رو تغییر بده …حتی یه تغییر کوچیک حالا تا حد رُب و میاز تقلیل پیدا کرده…
آما…آما…بدانید و آگاه باشید که در واقع سنگر عوض شده و زهره همچنان پر رو پیش میره
سنگر میشه خونه ای که من مسئول گرم نگه داشتن و پایگاه کردن اونم
و
آرمان ها با همون رُب و پیاز رنگ میگیرن .
رنگ میگیرن و گاهی میشن نذری و میرن به همسایه ها سر میزنن
گاهی میشن کنار همسر بودن به عنوان اولویت اول و حتی اینکه دو شب قدر هیچ جا نری و تازه ببینی به به چه حال خوبی داری…
و
گاهی میشن قاب عکس قدس روی دیوار و آرمانی که به رخ هر کس که بیاد به این خونه کشیده میشه.
شب قدر پارسال آرمان های من رُبی نوشته شدن
رَب من اینجور پسندیده
پسندیده و اینو خواسته
چی بهتر از این
فکر نکنین دارم خودمو راضی میکنم نه…
این حقیقتیه که وجدان کردم.
الهی که شکستگی شب های قدر روزی همتون
دعا کنیم خدا ما رو به رضای خودش راضی کنه
رب هب لی حکما و الحقنی بالصالحین
#شب_قدر
#رضایت
#بندگی
#طلبگی
#رُب
#رَب
#تجافی حس خوب این شب ها
#مرگ
#امیرالمومنین
#به_قلم_خودم