تنها تر از مسیح
﷽
امشب به لطف یک دوست با معرفت چند بلیط برای دیدن یک نمایش به دستمان رسید و روزی شد که برویم روضه.
چند روز از اربعینِ #تنها_تر_از_مسیح گذشته.
تنها تر از مسیح اثر هنری ای بود که برایش زحمت کشیده بودند.اما به نظرم میشد قوی تر کار کنند و جای کار بیشتر داشت.
خدا قوت به همگی شان
پ.ن عکس:صحنه مورد علاقه ام از نمایش که یاد آور روضه ی …گودی قتل گاه بود.
۱۳ آبان
﷽ جنگ نخواهد شد
و
مذاکره نخواهیم کرد.
پ.ن1 خدا بر ما ببخشاید کهبا تاخیر پست 13آبان را گذاردیم ?
پ.ن 2 (عکس 2):دختری از ونزوئلا که در راهپیمایی شرکت کرده بود و با او مصاحبه کردم.پرسیدم چرا آمدی؟ گفت: چرا نیام!!!! #لانه_جاسوسی
#به_قلم_خودم
مرد غزل خوان شهر
معصومه ی پاکستانی
﷽ پتو را انداختم روی مادر و کودکش و خودم پایین پایشان خوابیدم.
آن شب تعداد زائران خیلی زیاد بود.
فرمانده دستور داد چند گونی پتوی جدید بیاورند
هوا هم سرد شده بود و ما مدام شرمنده زائران میشدیم.
چند گونی پتو را با کمک دوستان آوردیم و پخش کردیم
و
یکی را نگه داشتیم که اگر باز مسافری آمد شرمنده نشویم.
یک گروه از عزیزان پاکستانی آمدند
جا نبود
روی فرش خودمان جایشان دادیم.
به او نگاه کردم و گفتم نام …نام
گفت معصومه…باکستان
گفت تو عربی یا ایرانی گفتم ایرانی
بعد خانواده اش را با نام معرفی کرد
قبل از خواب همه شان خیلی با حوصله و زیبا موهایشان را روغن زدند و با نگاه کردن در آینه مرتب بافتند و خوابیدند.
رفتم آن طرف تر که ببینم باقی گروهشان جا و پتو دارند یا نه
که
یک نفر گفت:اینا شپش دارن…اون ورتر بخوابونشون
چنان ناراحت شدم که میتوانستم فریاد بزنم.نگاه سنگینی کردم و رد شدم.
برگشتم پیش معصومه. خوابیده بود.
شیفتم تمام شده بود و توان رفتن تا اسکان را نداشتم
آخرین پتو را انداختم روی مادرش و پایین پایشان خوابیدم.
گونی های خالی را گذاشتم زیر سرم و یکی را هم کشیدم روی خودم.
خوشحال بودم که معصومه و مادر و خواهرهایش جای گرم و راحتی خوابیدند.
خوبی خدمت در صحن این بود که حضور امام مدام حس میشد.و اگر خوبی میکردیم همه اش از برکت امام بود.
کاش در خانه مان هم حضور امام را درک کنیم.
#لنز_گوشی_ایرانی_من