بله برون
بسم الله الرحمن الرحیم
صبح زود رفتم بازار گل.چند دسته گل لیمویی رنگ انتخاب کردم و با یک بغل گل آمدم خانه.مادر در را باز کرد و ذوق زده شد.کمی استراحت کردم و دست به کار شدم.
ما گاهی لازم است برای خوشحال کردن و راضی نگه داشتن عزیزانمان کمی به خودمان فشار بیاوریم و هزینه کنیم.
همه ی خستگی دیروز به ذوق مادرم می ارزید
به خوشحالی پدرم
به احساس خوب خواهرانم
و به احترام گذاشتن به خانواده داماد.
برخی رسم و رسومات ایرانی ما خوب است اگر کمی دستکاری شود
همین ها بهانه های دور هم جمع شدن است دیگر.
همینکه عروس بنشیند و برایش در استکان شاه عباسی چای بیاورند
همین که بچه های فامیل با ذوق و اینکه نمیفهمند دقیقا در این مراسم چه می گذرد زل میزنند به عروس.
همین که مادر داماد میاید که برای پسرش با یک نشان بله بگیرد.
همین که پدر شوهر بعد از این ذوق دارد عروسش را ببیند و ببوسد
و همین که عروس و داماد با اشاره و کنایه به هم نگاه میکنند و قند در دلشان آب می شود.
من دیروز از خودم یک رسم بنا گذاشتم
آن هم اینکه
از نقل هایی که با کِل ریختند سرم یک دانه برداشتم و گذاشتم بین قرآن و سوره مومنون و به داماد تعارف کردم که بخورد به امید زندگی شیرین و مومنانه.
#بله_برون
#عروس
#داماد
#بله
#نشان
#هدیه
#رسم
#نماز
#قرآن
#دین
#آیین
#نگاه
#عشق
#طلبگی
#النکاح_سنتی
#به_قلم_خودم
پ.ن دیشب به خودم آمدم و دیدم کلا مجلس دست خودم است.از بس کار فرهنگی کردیم کلا همه فضاها را محل کار فرهنگی و مدیریت کار میبینیم ?