خاطرات یک مربی
خانـم مربی:
امروز زنگ تفریح بچه ها رفتم آبدار خانه ی مدرسه
روبروی آیینه ایستادم و خواستم شروع به گریه کنم…
نه برای اینکه خسته از بچه ها باشم
نه برای اینکه از درس دادن خسته باشم
.
.
.
دلم برایشان عمیقا سوخت
که عده ای نمیگذارند اینها
درست ببینند
درست بشنوند
درست فکر کنند
.
.
همه ی فکر نوجوان که شد نمره ،
و قبولی در فلان آزمون
و فلان مدرسه
.
.
.
همهی دریافتی اش و منابع اش اگر شد bbc و ایران اینترنشنال وهابی و سعودی
.
.
.
تو بچه های معصومی را ساعت ها میبینی که با سرهایی مقابل تو نشسته اند که از یک جنگ برگشته و پر است از اطلاعات غلط
.
.
.
همه ی اینها جلوی آیینه از ذهنم گذشت
خودم را جمع و جور کردم
با خودم گفتم : اگر جنگ است
اگر سرباز این میدانی
محکم باش
برای ایران
برای اینها که عزیزند و فرزندان ایران
برای دختران ایران
#زن_زندگی_بندگی
#بنت_الهدی
🆔 @Jahadibentolhoda
https://eitaa.com/jahadibentolhoda
به جمع جهادی ما بپیوندید ☝️
اینجا با شیوه کار تربیتی جهادی ما آشنامیشید
و از فراخوان ها و اردو مطلع میشید.✌️🇮🇷