خلاف جهت
29 آبان 1397 توسط گروه جهادی بنت الهدی
﷽
از کنار هم رد شدیم
موهایش آشفته دور و برش ریخته بود ؛هندزفری در گوشش بود و با اضطراب رد شد.
من در جهت مخالف گوشی به دست و با توجه به آدم هایی که رو به من می آمدند داشتم حرکت می کردم.
دیدم کارت مترو اش افتاد.
در فکر بودم که صدایش کنم یا نه.
دو قدم آن طرف تر برگشتم ،خم شدم،کارت را برداشتم و صدا زدم …خانم…خانم…کارتتون.
نشنید
دنبالش رفتم
برگشت
لبخند زدم
گفتم بفرمایید کارتتون افتاد.
لبخند زد ،کارت را گرفت و رفت.
همین لبخند امروز کار من در مترو بود.شاید ما برای همین کارهای کوچک در دنیا هستیم .
ما باید زود برگردیم.
ما به دنیا نیامده ایم
ما داریم از دنیا می رویم.