شیفت حرم امیرالمومنین علیه السلام
شیفتم تمام شده و زیر یکی از طاق ها استراحت میکنم
در جوار امیرالمومنین جان
معصومه پاکستانی کنارم آرام خوابیده
آنطرف تر چند نفر دارند نماز شب میخوانند
و
من
زل زدم به آینه کاری های سقف و اشک …
اشک
چقدر این اشک نعمت است
بابای مهربانم
چند روزی است هر کجای حرم گفتید رفتیم و خدمت کردیم
از کنار خرابه ی خیابان صافی صفا
تا
تفتیش حرم
و حتی خدمت به زوار
بارها در حین کار منیت هایم جلو چشمم آمد
به زنانی که با مردانشان آمدند پیاده روی حسادت کردم
آن روزی که دیوار فلزی حرم داشت روی سر زائران می افتاد من برای منم آن را نگه داشتم و برای منم دلم خواست به مردم کمک کنم و فریاد زدم که خانم ها فرار نکنید ،دیوار را نگه دارید،دیوار بیفتد یک حادثه منی ی دیگر اتفاق میفتد
حتی گاهی احساس کردم وقتی دارم جارو میزنم و فرمانده از آن طرف تر رد می شود جور دیگری جارو میرنم
خسته ام
خسته از نفسی که مرا از پای درآورده
اشکو الیک من نفسی…
از نفسی که امانم بریده.
ناراحتم از اینکه تنها غصه ام نبود آقایم نیست
من از شما به حق همه این هزاران نفری که این روز ها آمدند خدمت شما و رفتند زیارت ابا عبدالله می خواهم مرا در مبارزه با نفسم یاری دهی…
بریده ام
حالم را هیچ کس نمیفهمد.
دلم خواست با معصومه بروم پاکستان
یا بمانم پیش دوست جدیدم ام اصطفی عراقی که خادم حرم است…
دلم دوری از همه را میخواهد و جایی که …
اصلا همان جا را که جانان پسندد.
به وقت #نجف
صحن حضرت فاطمه
ساعت حدود ۳:۳۰ بامداد
#طلبگی
#اربعین
#نجف
#خدمت
#نفس
#خادمی
#حب_الحسین