خسرو
12 آذر 1397 توسط گروه جهادی بنت الهدی
بسم الله الرحمن الرحیم
حدود بیست دقیقه از تهران فاصله دارد اما انگار به بیست سال گذشته سفر میکنی.
خسرو
شهرکی از توابع پاکدشت استان تهران.
کارمان را خانه به خانه شروع کردیم.
از کوچه مسجد.
با همه شان گرم گرفتیم و بعد از خوش و بش گفتیم اگر تمایل دارند قند و فشارشان را اندازه بگیریم.
به خانه خانم سادات رسیدیم.
کلی در زدیم تا در را باز کرد.
رنگ و روی پریده…مضطرب و عرقی سرد بر پیشانی .
دستم را جلو آوردم.خوشحال شد دست دادیم و احوال پرسی کردیم.
قندش خیلی بالا بود.گفتم مادر جان تنهایی؟ گفت:مینا…مینام مرده.نتونستم ببرمش دکتر
خیلی ناراحت شدم.
از در خانه که آمدیم بیرون به دوستان گفتم بچه ها مینا چنده؟
رفتم به فکر که چه طور برای خانم سادات این هفته دلخوشی یک مرغ مینا ببرم…
امیدوارم بتوانم خوشحالش کنم.