بنت الهدی

گروه جهادی تربیتی بنت الهدی
  • خانه 

سُرِّ مَن رای

25 آبان 1397 توسط گروه جهادی بنت الهدی


﷽

دو ساعت حدودا خوابیدم و بیدار شدم.
باز فکر و خیال زد به سرم.
از زیر کرسی بیرون آمدم.
گفتم باید حال خودم را عوض کنم.
دلتنگی چرا وقت نمیشناسد؟
آخر ساعت 12 شب وقت دلتنگی برای سامرا است؟
بله دقیقا همین حوالی است که تو از همه چیز و همه کس فارغ میشوی و دلت می رود آنجا که باید.
گوشه اتاق بالای کتابخانه گلدان پیتوس را نگاه کردم.
بلند شدم،رفتم سراغ انگشتر هایم.دُرّ را دستم کردم.
آمدم شروع کنم به نوشتن…
یاد بُشر افتادم…
دعای کمیل با صدای آقای فرهمند را روشن کردم.
دوباره بادرنجبویه دم کردم
رو به قبله نشستم و زل زدم به دیوار سفید رو به رویم.
ما تا کی منتظر امام مان باشیم آخر.
خب من حرف هایی دارم که فقط به کسی مثل شما می شود گفت.
اللهم اغفر ذنوبی التی تهتک العصم…تغیر النعم…
نعمت تغییر یافته ما…بیا
فردا باز جمعه است.و تو باز نیامدی
یک‌تکه نان شیری گذاشتم دهانم که بغضم را با آن فرو ببرم.
فایده ندارد.
می دانم باز شنبه می شود و حال من همین خواهد بود.
آقا جان یادتان هست که آن سال در سامرا چه خواستم؟
شنبه که شود باز طلبه ها می آیند …سلام خانم شوکتی
خوبید؟
من روی همه شان خجالت میکشم.
آقا ما را طلبه میشناسند و از اوضاع درونمان خبر ندارند.
بچه های حوزه من را که میبینند فقط لبخند می خواهند.
انرژی…امید…
حرم که میروم و کفشم را در می آورم به امید کاری که بُشر کرد هستم.
مُستغفرا مُنیبا…
خدایا دستم را بگیر…نکند در مرز امید و نا امیدی شیطان را دلخوش کنم.

#امید

#بخشش

#شب_جمعه

#یا_رب_ارحم_ضعف_بدنی

#طلبگی

#کمیل

#سامرا

#شب_شهادت_امامِ_سامرا

#امام_حسن_عسکری

#بُشر_حافی

#به_قلم_خودم

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

بنت الهدی

فعالیت جهادی تربیت محور / کودک و نوجوان

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس